کد مطلب:35531 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128
پیامبر فرمود كه شما را نفرین كنم. در آن شب كه سپیده دم جام شهادت نوشید یك چشم بخواب رفت و سراسیمه بیدار شد و حیرت زده فرمود: مرا خواب كوتاه خوش در ربود بدو شكوه بردم ز دست شما بدو شكوه بردم ز ناراستان كه امت بسی كرد بر من جفا چو گفتم شكایت بر آن نیكخو به من رحم كن ایزد دادگر كه باشند با راه من آشنا بر این قوم دون هم كسی برگمار كه تا كیفر خویش یابند از آن [صفحه 224]
«قال ادع علیهم»
كه چشم دلم، بر پیمبر گشود
شمردم ز ناكامیم جابجا
زدم از كجیها بسی داستان
بسی گفتم از كجروان ماجرا
مرا داد دستور نفرین هم او
مرا آشنا كن به قومی دگر
چو اینان نسازند بر من جفا
كه باشد بر این قوم ناسازگار
بدان سان كه كردند بر من چنان
صفحه 224.